Viguen Dellam Meekhast Cover Thumb

Dellam Meekhast

دلم می خواست تو بودی و صحرا بود گل بود و می بود و مینا بود
در آن میان زبان دل گویا بود میگفتیم هرچه در دل ها بود
دلم میخواست تو بودی و مهتابی تا اون شب فرصت رو دریابی
تو بودی و مه و صفای آبی هم چشمه هم چشم بی خوابی
من به دوش تو سر بر نهم تا سحر تو چون مرغ چمن خوش کنی نغمه سر کن
تا در این نغمه ها شب به پایان رسد تا به عمری شبی جان با جانان رسد

چه خوش بود چو آهوان رمیدن در کوه و در صحرا دویدن
کنار چشمه با تو آرمیدن وز عاشق راز دل بشنیدن
دلم میخواست تو بودی و مهتابی تا اون شب فرصت رو دریابی
تو بودی و مه و صفای آبی هم چشمه هم چشم بی خوابی
از جهان بی خبر مست و مدهوش تو گویم از عشق خود قصه در گوش تو
تا در این نغمه ها شب به پایان رسد تا به عمری شبی جان با جانان رسد

See More

See Less

More from Viguen