بدرقه کردم تورا با اشک های بی امانم
زندگی کردن پس از تو نیست هرگز در توانم
رد پاهای تو در قلب منو این کوچه مانده
درد از تو دور ماندن جان به لب هایم رسانده
زندگی کردن پس از تو نیست هرگز در توانم
رد پاهای تو در قلب منو این کوچه مانده
درد از تو دور ماندن جان به لب هایم رسانده
خاطره های تو چون زخمی که مرهمی ندارد
لحظه ای راحت مرا به حال خود نمی گذارد
از جهان بعد تو جز خلوتم سهمی ندارم
باتو و بی تو ندارم من به تنهایی دچارم
خاطره های تو چون زخمی که مرهمی ندارد
لحظه ای راحت مرا به حال خود نمی گذارد
از جهان بعد تو جز خلوتم سهمی ندارم
باتو و بی تو ندارم من به تنهایی دچارم
در قلب من طوفان بپا کردی و رفتی
با من عاشق چه ها کردی و رفتی
چشم به روی هرچه بود و هست بستی
آسان رفتی سخت قلبم را شکستی
خاطره های تو چون زخمی که مرهمی ندارد
لحظه ای راحت مرا به حال خود نمی گذارد
از جهان بعد تو جز خلوتم سهمی ندارم
باتو و بی تو ندارم من به تنهایی دچارم
خاطره های تو چون زخمی که مرهمی ندارد
لحظه ای راحت مرا به حال خود نمی گذارد
از جهان بعد تو جز خلوتم سهمی ندارم
باتو و بی تو ندارم من به تنهایی دچارم
See Less