Saman Jalili Istadam Cover Thumb

Istadam

بگو تو این شبا دلت کجاست
اگه که راهمون جداست مقصرش کی بین ماست
بگو که دلخوشی تو باورت منم اسیر آخرت
تو جنگ نابرابرت
همین که فهمید پر از خواهشم
دودمانم رفت بیرون زجر می کشم
قلبم رو کشت تا زیر آوارش کشوند
یه حسی پشت چشام بود اما اون نخوند
ایستادی تو به مردنم راضی بشم
از هم تو پاشیدی منو تا هر چی میسازی بشم
خسته از این بازی بشم
ایستادم تا یروزی بی طاقت بشه
دلت که با بی رحمی خواست نبودنت عادت بشه
از دست من راحت بشه

حالا که وقت گفتنه دلت پر از بی حرفیه
میگی هوای زندگیت بدجوری سرد و برفیه
عذاب این روزای تو کاری که با من کردیه
افتادنت به پای من همین مگه کم دردیه
بگو مگه کم دردیه حالا تو افتادی به پام
به بدترین حالت میری تو اون روزا اشک از چشام
وایسادی پای رفتنت ندونستی نامردیه
له شدن غرور تو همین مگه کم دردیه
ایستادی تو به مردنم راضی بشم
از هم تو پاشیدی منو تا هر چی میسازی بشم
خسته از این بازی بشم
ایستادم تا یروزی بی طاقت بشه
دلت که با بی رحمی خواست نبودنت عادت بشه
از دست من راحت بشه

See More

See Less

More from Saman Jalili