میخوام این قصه رو قصاص کنم، جلوی چشمِ یک قشون آدم
رقصِ گلوله با ریتمِ احساسم تو تنم مرگو جشن می گیره
همه ی این ترانه یک جمله ست، یه نفر که تو برج می میره
می خوام اشکِ سکانسِ پایانو تُف کنم توی صورتِ این شهر
تُف کنم روی سایه ی شومم، روی این عقربِ بدونِ زهر
من دارم شکلِ مُردنم میشم تو ترافیکِ زخم های تنم
منو به سقفِ شب می چسبونه باندِ پروازِ مسلخِ بدنم…
پله میشم به کوچه ی پایین، کوچه ی خاطراتِ بد آئین
زیرِ پونز تو نقشه ی دنیا، زیرِ پونز بود محله ی ما
من تو این کوچه ها بزرگ شدم، برّه بودم که بعد گرگ شدم
توی جنگل دَووم آوردم، اونجوری که دلم می خواست مُردم
توی جنگل فقط یه قانونه، هرکی بی رحمه زنده می مونه…
توی جنگل فقط یه قانونه، هرکی بی رحمه زنده می مونه…
توی جنگل فقط یه قانونه، هرکی بی رحمه … زنده می مونه…
می مونه…
کلاشینکف شدم رو کتفِ خودم، حکمِ شلیکو داد اعصابم
دیگه این قصه ها قصاص شدن، جلوی چشمِ این همه آدم
مثلِ یه عقده ی بیان نشده، مضطرب می کنم خیابونو
میگذرم از کنارِ دیوار و می پیچم انحنای میدونو
تو ترانه مجهزم حالا، به کلاشینکف و صدا خفه کن
توی میلاد الان یکی جون داد، مثلِ قیصر … تو آخرین واگن…
See Less