شب پُر از بهت و سکوته
کوچه ها ساکت و سردن
بچه ها تشنهی لمس
دستای گرم یه مردن
کوچه ها ساکت و سردن
بچه ها تشنهی لمس
دستای گرم یه مردن
اون که قلبش مثل دریا
مثل آسمون بزرگه
توی شهر نانجیبی
که پُر از زوزهی گرگه
اونقدر درداش بزرگه
واسه قلب پُر غرورش
که فقط یه چاهه تو شهر
که شده سنگ صبورش
ولی بچهها میدونن
که پدر خسته نمیشه
کوله بار مهربونی
همیشه رو شونه هاشه
اما یک صبح غم انگیز
یکی ماهشونو دزدید
یکی از جنس سیاهی
مرد قصهها رو دزدید
دست بی رحم زمونه
آرزوهاشونو سوزوند
چه شب تلخ و سیاهی
چشم بچه ها رو در موند
چشم بچه ها رو در موند
چشم بچه ها رو در موند
چشم بچه ها رو در موند
اونقدر درداش بزرگه
واسه قلب پُر غرورش
که فقط یه چاهه تو شهر
که شده سنگ صبورش
ولی بچهها میدونن
که پدر خسته نمیشه
کوله بار مهربونی
همیشه رو شونه هاشه
شب پُر از بهت و سکوته..
See Less