پرسید زِ من دستِ نحیفم
خود برکَنم از نزدِ شما تا
دستی شوم از آنِ کسی که
بی دست چو دستانِ خدا بود
من دست بدادم و بگفتم
خود پَر بکَش از ما و سلامم
بر او برسان، بوس دو دستش
دستی که از ایشان به جدا بود
از هر طرفش نیزه رسیده است
دست از تنِ عباس چکیده است
من تشنه ی دیدارِ تو هستم
عباس بیا از تو بعید است
خود قابلتان، هیچ ندارد
دستانِ نحیف و لاغر اما
خود هیچ جز این دست نباشد
ای کاش که آن نزدِ شما بود
دریا بشد از خونِ تو احمر
میت بشد از بحرِ تو دریا
دریایِ سیه، میتِ سرخ است
زیرا به رخِ تو مبتلا بود
از هر طرفش نیزه رسیده است
دست از تنِ عباس چکیده است
من تشنه ی دیدارِ تو هستم
عباس بیا از تو بعید است
روی خوشتان سور به هر خو
ای یوسفِ گرگ دیده ی یعقوب
مکروه سیه بر تن و هر روز
رنگم ز غمت رنگِ عزا بود
ای خوش که گوارا دم عیسی
منت به سرم نِه بپذیران
این دستِ تهی دست چو شاید
شیری به شهیرِ کبریا بود
از هر طرفش نیزه رسیده است
دست از تنِ عباس چکیده است
من تشنه ی دیدارِ تو هستم
عباس بیا از تو بعید است
خود برکَنم از نزدِ شما تا
دستی شوم از آنِ کسی که
بی دست چو دستانِ خدا بود
من دست بدادم و بگفتم
خود پَر بکَش از ما و سلامم
بر او برسان، بوس دو دستش
دستی که از ایشان به جدا بود
از هر طرفش نیزه رسیده است
دست از تنِ عباس چکیده است
من تشنه ی دیدارِ تو هستم
عباس بیا از تو بعید است
خود قابلتان، هیچ ندارد
دستانِ نحیف و لاغر اما
خود هیچ جز این دست نباشد
ای کاش که آن نزدِ شما بود
دریا بشد از خونِ تو احمر
میت بشد از بحرِ تو دریا
دریایِ سیه، میتِ سرخ است
زیرا به رخِ تو مبتلا بود
از هر طرفش نیزه رسیده است
دست از تنِ عباس چکیده است
من تشنه ی دیدارِ تو هستم
عباس بیا از تو بعید است
روی خوشتان سور به هر خو
ای یوسفِ گرگ دیده ی یعقوب
مکروه سیه بر تن و هر روز
رنگم ز غمت رنگِ عزا بود
ای خوش که گوارا دم عیسی
منت به سرم نِه بپذیران
این دستِ تهی دست چو شاید
شیری به شهیرِ کبریا بود
از هر طرفش نیزه رسیده است
دست از تنِ عباس چکیده است
من تشنه ی دیدارِ تو هستم
عباس بیا از تو بعید است
See Less