نه فقط عاشق دیروز سیاهت هستم
که من از روز عزل چشم به راهت هستم
این قفس گرچه مرا لحظه ای انکار نکرد
آنچه کردی تو به من هیچ ستمکاری نکرد
هرچه آمد به سرم از تپش نام تو بود
طرح افکار من از لهجه ی اندام تو بود
چشم تو داغ ترین برکه ی این آبادیست
توی چشمان تو حبسم اگر آزادیست
که من از روز عزل چشم به راهت هستم
این قفس گرچه مرا لحظه ای انکار نکرد
آنچه کردی تو به من هیچ ستمکاری نکرد
هرچه آمد به سرم از تپش نام تو بود
طرح افکار من از لهجه ی اندام تو بود
چشم تو داغ ترین برکه ی این آبادیست
توی چشمان تو حبسم اگر آزادیست
باز آ باز آ سر عشق قدیم
تنها عشقم از قدیم و ندیم
باز آ باز آ سر عشق قدیم
تنها عشقم از قدیم و ندیم
سرپا باش و جهان را به جهان وا بگذار
رو به خود باش و زمین را تک و تنها بگذار
سر دستان حقیقت به دل عرش بزن
دل بی پناه را از هوس کوچه بکن
درِ این خانه فقط رو به زمستان باز است
خطری هست اگر از قفس و پرواز است
پشت این میله مگر مرگ خلاصم بکند
چشم تو کاری اگر محض هراسم بکند
باز آ باز آ سر عشق قدیم
تنها عشقم از قدیم و ندیم
باز آ باز آ سر عشق قدیم
تنها عشقم از قدیم و ندیم
See Less