لب ایوون یه فنجون چای می ریزم، می دونم شهرو مه می گیره این بارم
زمستون اومده، پشت در خونه، ولی پائیزو پشت سر نمی ذارم
مث پائیز که شال و کلاه کرده، می رم اما نمی دونم کجا می رم
یه بار دیگه حافظ می گه اینجائی ولی یلدا رو بی تو جشن می گیرم
زمستون اومده، پشت در خونه، ولی پائیزو پشت سر نمی ذارم
مث پائیز که شال و کلاه کرده، می رم اما نمی دونم کجا می رم
یه بار دیگه حافظ می گه اینجائی ولی یلدا رو بی تو جشن می گیرم
من و این جشن غمگین، من و این برف سنگین
من و روزای تلخ و من و این چای شیرین
یه دنیا حرف مونده تو دلم اما، هنوزم بی تو با بی حرفی می سازم
روی موهاام، اونقد برف باریده، که پشت شیشه آدم برفی می سازم
تو طولانی ترین پائیز من بودی، که زیر برف مهرت تو دلم افتاد
انار سرخی بودی که شب یلدا، روی چادر نماز مادرم گل داد
من و این برف سنگین، من و یلدای غمگین
من و روزای تلخ و من و این چای شیرین
See Less