مرا ببین مرا ببین
که فارغم ز هر یقین
که از تو می رسد به من
ای تو تمام ذات کین
تو ای همه حضور شر
مرا ببین چه پر ثمر
که با جوانه های نو
شکفتم از زخم تبر
مرا ببین که من زنم
نه بیش از این نه کمترم
خود منم من این زنم
نه از جهان دیگرم
منم یکی از این هزار
از این هزار بیشمار
که عزم خود نهاده بر
شکست تو به کارزار
که فارغم ز هر یقین
که از تو می رسد به من
ای تو تمام ذات کین
تو ای همه حضور شر
مرا ببین چه پر ثمر
که با جوانه های نو
شکفتم از زخم تبر
مرا ببین که من زنم
نه بیش از این نه کمترم
خود منم من این زنم
نه از جهان دیگرم
منم یکی از این هزار
از این هزار بیشمار
که عزم خود نهاده بر
شکست تو به کارزار
نه میل تو نه حکم تو
مرا به پرده می برد
دست من است اینکه
ز تو پرده ز پرده می درد
گمان مبر که من دگر
رخت سیاه کنم به بر
سیاهی از تو می رسد
خیال من خیال پر
مرا به جرم عاشقی
به جرم حس بودنم
به سنگ کینه می کشی
من این صدای بودنم
که من زنم خود منم
نه بیش از این نه کمترم
نه از جهان دیگرم
من این زنم خود منم.
منم یکی از این هزار
از این هزار بیشمار
که عزم خود نهاده بر
شکست تو به کارزار
See Less