یه نارنجی پوشی که لالایی واسش میخوندم
خودش بهم گفت همیشه می مونه پیشم
کاش یه خواب باشه دارم دیوونه میشم
شکستی دلمو
بگو دیگه چی میخوای از این دل ولم کن
یجوری خوردم زمین خدا بیا جمعم کن
خدا بیا جمعم کن
بردی حواسمو
همیشه حواسم بود کجاست حواست تو
من زخمتو خوب کردم که ببینم پروازتو
ببینم پروازتو
ولی چشات هیچوقت ندید
این دست من بود که روی بالت دست کشید
ولی دل توام دست کشید
کبوتر نارنجی من چه راحت پر کشید
چه راحت پر کشید
یه روز سرد
دیدمت تنها تر از من
خسته از این مردم بی رحم
با دیدنت سر پا شد این تن
تا زخمتو بستم
دیدم یهو خالیه دستم
حالم خوب نمیشه اصلا
خدا به همرات نارنجی من
شکستی دلمو
بگو دیگه چی میخوای از این دل ولم کن
یجوری خوردم زمین خدا بیا جمعم کن
خدا بیا جمعم کن
بردی حواسمو
همیشه حواسم بود کجاست حواس تو
من زخمتو خوب کردم که ببینم پروازتو
ببینم پروازتو
ولی چشات هیچوقت ندید
این دست من بود که روی بالت دست کشید
ولی دل توام دست کشید
کبوتر نارنجی من چه راحت پر کشید
چه راحت پر کشید
See Less