چل و هشت ساعت بهم وقت داد
مث کل این خونه تقسیم شم
درو باز کردم کلیدو گذاشت
درو بست رفتم که تسلیم شم
درو بست چشم منو باز کرد
دلم گیر بود و رها بود ازم
نپرسید روز جدایی کیه
چون از روز اول جدا بود ازم
چون از روز اول جدا بود ازم
مث کل این خونه تقسیم شم
درو باز کردم کلیدو گذاشت
درو بست رفتم که تسلیم شم
درو بست چشم منو باز کرد
دلم گیر بود و رها بود ازم
نپرسید روز جدایی کیه
چون از روز اول جدا بود ازم
چون از روز اول جدا بود ازم
رفت تا این زندگی تعبیر جون کندن شه
رفت تا اون فکرش عذاب هر شب من شه
رفت تا من دستامو رو بهش بالا بگیرم
رفت تا من تو آغوش این تنهایی بمیرم
فرصت کوتاهه
درک این هجرت
کندن از دنیا
تو چل و هشت ساعت
جدایی اگه راه آخر نبود
نمی ذاشتم انتخابش کنیم
یه عمر زندگی رو نمی ساختم
که حالا دو روزه خرابش کنیم
شبیه یه بچه ازش خواستم
یه فکری واسه غربت من کنه
چل و هشت ساعت ازم وقت خواست
که تکلیف یک عمرو روشن کنه
که تکلیف یک عمرو روشن کنه
رفت تا این زندگی تعبیر جون کندن شه
رفت تا اون فکرش عذاب هر شب من شه
رفت تا من دستامو رو بهش بالا بگیرم
رفت تا من تو آغوش این تنهایی بمیرم
فرصت کوتاهه
درک این هجرت
کندن از دنیا
تو چل و هشت ساعت
See Less