او میکشد قلاب را
او میکشد قلاب را
او میکشد قلاب را
ز اندازه بیرون تشنه ام
ساقی بیار آن آب را
اول مرا سیراب کن
وانگه بده اصحاب را
من نیز چشم از خواب خوش
بر می نکردم پیش از این
روز فراق دوستان شب خوش بگفتم خواب را
من نیز چشم از خواب خوش
بر می نکردم پیش از این
روز فراق دوستان شب خوش
شب خوش
شب خوش بگفتم خواب را
شب خوش بگفتم خواب را
مقدار یار هم نفس چون من نداند هیچ کس
مقدار یار هم نفس چون من نداند هیچ کس
ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را
سعدی! چو جورش میبری نزدیک او دیگر مرو
سعدی! چو جورش میبری نزدیک او دیگر مرو
ای بی بَصَر من میروم
ای بی بَصَر من میروم
او میکشد قلاب را
(او میکشد قلاب را)
او میکشد قلاب را
(او میکشد قلاب را)
او میکشد قلاب را
(او میکشد قلاب را)
(او میکشد قلاب را)
او میکشد قلاب را
او میکشد قلاب را
او میکشد قلاب را
ز اندازه بیرون تشنه ام
ساقی بیار آن آب را
اول مرا سیراب کن
وانگه بده اصحاب را
من نیز چشم از خواب خوش
بر می نکردم پیش از این
روز فراق دوستان شب خوش بگفتم خواب را
من نیز چشم از خواب خوش
بر می نکردم پیش از این
روز فراق دوستان شب خوش
شب خوش
شب خوش بگفتم خواب را
شب خوش بگفتم خواب را
مقدار یار هم نفس چون من نداند هیچ کس
مقدار یار هم نفس چون من نداند هیچ کس
ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را
سعدی! چو جورش میبری نزدیک او دیگر مرو
سعدی! چو جورش میبری نزدیک او دیگر مرو
ای بی بَصَر من میروم
ای بی بَصَر من میروم
او میکشد قلاب را
(او میکشد قلاب را)
او میکشد قلاب را
(او میکشد قلاب را)
او میکشد قلاب را
(او میکشد قلاب را)
(او میکشد قلاب را)
او میکشد قلاب را
See Less