قصه ی ما یه سفر بود یه سفر تا خود رویا
تا ته یک شب روشن سفری تا خود فردا
تا ته یک شب روشن سفری تا خود فردا
یه طرف گریز از تو یه طرف به تو رسیدن
دل سپردن به یه رویا خواب دست تو رو دیدن
قصه رو از نو شروع کن من به آخرش رسیدم
من تو سادگی عشقت هیبت دستامو دیدم
من میخوام سادِه بمونم تا تو عاشقم بمونی
تا تن خسته ی من رو تا ته شب بکشونی
واسه لمس کودکی هام ، راه برگشتن من کو
راهیم تا بی نهایت تا کلیدِ فتحِ جادو
شب بی تو رفتن من شب بی نبض ستاره است
وقتشه از تو گذشتن این یه آغاز دوباره است
See Less