Hami Kooch Cover Thumb

Kooch

تا کوچ من به تو چیزی نمونده بود
وقتی نگاه تو از گریه می سرود
با تو چه ساده بود هم آسمون شدن
وقتی که آینه ها شعله به شب زدند
چیزی نمونده بود تا خواب رازقی
تا ناز نسترن، تا فصل عاشقی
چیزی نمونده بود با تو یکی بشم
با تو رها از این آواره گریه شم

من مثل تو هنوز باور نمیکنم
روزی از این قفس هجرت کنیم بهم
باید سفر کنم از پشت پنجره
شاید نگاه تو از یاد من بره
حرفی نزن به من از موج و از نسیم
چیزی نمونده بود تا هم نفس بشیم
چیزی نمونده بود تا هم نفس بشیم

من مثل تو هنوز، باور نمیکنم
روزی از این قفس هجرت کنیم بهم
باید سفر کنم از پشت پنجره
شاید نگاه تو از یاد من بره
حرفی نزن به من از موج و از نسیم
چیزی نمونده بود تا هم نفس بشیم
چیزی نمونده بود تا هم نفس بشیم

See More

See Less

More from Hami

Featured on

Similar