آن چشمها هنوز رهایم نمیکنند
فکری به حال دقدقههایم نمیکنند
آن چشمهای آبی دریاییات هنوز
از ساحل سکوت رهایم نمیکنند
فکری به حال دقدقههایم نمیکنند
آن چشمهای آبی دریاییات هنوز
از ساحل سکوت رهایم نمیکنند
من دفتری پر از غزلم , از ترانهام
لبهایت عاشقانه هجایم نمیکنند
آواز گامهای غزل ساز تو چرا
از انحنای کوچه صدایم نمیکنند؟
من زخمیِ هزار زبان تغزلم
آن دستهای گرم دوایم نمیکنند …
“آن خاطرات گم شده در ذهن بادها”
یک لحظه بی تو از تو جدایم نمیکنند …
آن چشمها که عامل ویرانی مناند
یک قطره گریه نیز برایم نمیکنند
آن چشمها هنوز رهایم نمیکنند
فکری به حال دقدقههایم نمیکنند
آن چشمهای آبی دریاییات هنوز
یک قطره گریه نیز برایم نمیکنند …
See Less