دیدمت، اندوه پنهانم تنهاتر شدی
دیدمت، که شانه امنه سری دیگر شدی
من تنها آشنایه تو، بین یه مشت غریبه ام
جوری گذشتی انگار، که هفت پشت غریبه ام
دیدمت، که شانه امنه سری دیگر شدی
من تنها آشنایه تو، بین یه مشت غریبه ام
جوری گذشتی انگار، که هفت پشت غریبه ام
با تو چه کردن، که این چنین از دیدن چشمم واهمه داری
با تو چه کردن شبانه یک بند، میان لبخند باید بباری
با تو چه کردن، که این چنین از دیدن چشمم واهمه داری
با تو چه کردن شبانه یک بند، میان لبخند باید بباری
بمیرم، برای تنهاییه تو
چه کرده، این غصه با زیباییه تو
نماندم، که شادیه تو را نگیرم
لعنت به منو جدایی تو
با تو چه کردن، که این چنین از دیدن چشمم واهمه داری
با تو چه کردن شبانه یک بند، میان لبخند باید بباری
با تو چه کردن، که این چنین از دیدن چشمم واهمه داری
با تو چه کردن شبانه یک بند، میان لبخند باید بباری
See Less