هی بشنو حرف دلم را بشنو زنگ کلام شاعری که بی نقاب است
هی وسط این همه مردن وسط دور عطش همین ترانه مثل اب است
ای همه سروده هایم به فدای خنده ات بجز تو واژه ای ندانم
هی وسط این همه مردن وسط دور عطش همین ترانه مثل اب است
ای همه سروده هایم به فدای خنده ات بجز تو واژه ای ندانم
ببین شدم گرفتارت به بوسه ای هوادارت
ترانه ای که در پیت قدم نزد اثر ندارد
ببین شدم گرفتارت به بوسه ای هوادارت
از عاشقانه ها شبیه من کسی خبر ندارد
خبر ندارد
این دریایی که پا گرفته از تو ببین
که ذورق جان مرا رها به هر کجا برد
این اغوشی که سر رسیده از تو ببین
که فصل گمگشتگی مرا به انتها برد
به انتها برد
ببین شدم گرفتارت به بوسه ای هوادارت
ترانه ای که در پیت قدم نزد اثر ندارد
ببین شدم گرفتارت به بوسه ای هوادارت
از عاشقانه ها شبیه من کسی خبر ندارد
See Less