این کمی بیشتر از دل به کسی بستن بود
آن به هر لحظه ی تب دار تو پیوند منم
آنقدر داغ به جانم که دماوند منم
با توام ای شعر
به زمینی که قسم خورد شکستم بدهد
و زمان چمبره زد کار به دستم بدهد
من تو را دیدم و آرام به خاک افتادم
و از آن روز که در بندِ توام آزادم
بی تو بی کار و کسم وسعت پشتم خالیست
گل تو باشی من مفلوک دو مشتم خالیست
تو نباشی من از اعماق غرورم دورم
زیر بی رحم ترین زاویه ی ساطورم
با توام ای شعر به من گوش کن
نقشه نکش حرف نزن گوش کن
ریشه به خونابه و خون میریزد
میوه که شد بمب جنون میرسد
محض خودت .. محض خودت بمب منم دورتر
میتِرِکم چند قدم دورتر
حضرتِ تنهای به هم ریخته
خون و عطش را به هم آمیخته
دست خراب است چرا سر کنم؟
آس نشانم بده باور کنم
دست کسی نیست زمین گیریم
عاشقِ این آدمِ زنجیریم
شعله بکش بر شب تکراریم
مرده ی این گونه خود آزادیم
مرده ی این گونه خود آزادیم
خانه خرابیه من از دستِ توست
آخرِ هر راه به بن بستِ توست
از همه ی کودکیم در ماند
نیم وجب بچه ی ولگرد ماند
نیم وجب بچه ی ولگرد ماند
من که منم جای کسی نیستم
میوه ی طوبی ی کسی نیستم
گیج تماشای کسی نیستم
مزه ی لب های کسی نیستم
مثل خودت در دل خیابانیم
مثل تو در درد خیابانیم
See Less