آیینه ی دیدار، تو، سرّ شکوه هر غزل
مضمون بی تکرار تو، من از که گویم غیر تو
مضمون بی تکرار تو، من از که گویم غیر تو
در هر چه می بینم تویی، در عین بی تکراریت
هر بار تو، هر بار تو
بخت است و کار عاشقی، هر بار دارد قرعه ای
بر دف بکوبید این زمان، این بار من این بار تو
گاهی چو مهر مادری، با جان خود می پروری
گاهی چنان قهر پدر، از هیبتی سرشار تو
گاهی به نام میهنم، خو کرده با جان و تنم
سبز و سپید و سرخ تو، زیباترین دلدار تو
ای ذکر تسبیح ملک، در حلقه زنّار من
کفرم تویی دینم تویی، تسبیح تو زنّار تو
ای نغمه های گونه گون، از عشق غم شادی جنون
هم دف تویی هم نای تو، هم چنگ تو هم تار تو
ای لحظه ناب ازل، آیینه دیدار تو
سرّ شکوه هر غزل، مضمون بی تکرار تو
شیرین ترین رویای من، لیلا ترین خواب منی
ای با خیال دیدنت، من خفته و بیدار تو
See Less