پشت این جنگها…
پشت این رنگها…
پشت این زندگیها…
پشت این سنگها…
پشت این عشق لعنتی بیخبر
پشت این لبخندهای تلخ بیاثر
پشت این لرزیدنای دست،که نونشو میده
پشت این خطای مداده که جونشو میده
من با هر خط که مینویسم له میشم داداش
دارم لق میزنم به یک بنا به نام من بجنگ
لق میزنم به سنگ آب میکشم ازش
لاشههای دیروز من که قلدرن
امروز یه باورن که لاشخور خورن
من اون تختهام به روی من به گچ زدی به خط
ریههای امروزم از همون گچها پرن
من خُلم یا اینهمه خلق بی خبر؟
وقتی پشت هر قیچی باغبونیها گلن
آهای! عمر کوتاه گل دروغه
آهای! پرتگاه نصیب پل دروغه
آهای! زنهای خسته نفس جدید مجرم
آهای! مردهای چرک قصههای کار
آهای! بچههای کوچههای خاطره
آهای! گونههای سرخ دخترای دار
آهای! پیرزن چرخک بدست
چندتا دست باید بچسبن به هم رئیس
که مهر بسازن بکنن این مملکتو آباد
چندتا دست ، باید بشن قطع
تا این چرخ بچرخه واسه مملکته آباد
چند رئیسجمهور؟
چند کابینه؟
چند شعار شهر آزادینه
منکه مست الکلم؛از پرت و پلا پرم
من همون نگارم که گیسومو به دندون کشیدم از تو دست این تبر
تموممن موند زیر چرخ جامعه
قرصم،دودم،الکلم،سقوطم
با تموم مادرای این شهرم این همون پسر بود
بهخاطر درد،رگ سرد
تو تن لتوپارم
من پسر صلحم اما ننم سر زا رفت
من موندم لای شما لاشیا
من موندم لای بازی با این بازیا
کلی انسان طلب دارم
پشت هر نگاه پر از لبخند کج شدم به اخمت
بگو تمام مانعها رو رشدم پشینن
آخ! که نمیدونی این پشتم چه بیوس
پشتم چه بیوس چه بیسند چه تلخ
این جهان چه رنگینه
و آخ که نمیدونی چقد دلم خالیه
و راه رفتن با دل خالی چه سنگینه
شدم یه شاعر از دست تو تو ها
شدی یه شعر بدست من منها
پشت این سوز باد تازیونه
رو صورت کتک خوردهی اینهمه خونه
پشت حق مردم شعار ناشیونه
پشت این فراموشیهای ماهی گونه
پشت لب لال آرزوهای محال
هوا و خواب و خیال و
پشت زار لاله و لاله های زار پاره
پشت باباهای جاهل و مادرای پر از زخم
پشت شهر تحقیر ، بر چسب تقدیر
دستهای بی تصمیم بیقدرت بیخلاقیت
پشت دعای فردای تلخ، پشت من چه بیوست
اما هنوزم رو ت…مم میرم راه
لحظههامو لتو پار میکنم با حرفام
پشت سینهام چه قهر دل…
پشت دل چه دلدلیه اهل دل…!
پشت پر پروازم بازار داسه
تلخه که تیغها میخونن لالای لاله
پشتم چه بیوس کجا بذارم
پشت کدو ابرها خدا بذارم؟!
پشت تن زرپرست کوچههای تهران
درختای پاییز برگ گریه میکنن به قیمت خدای خسته از صدای گرگها
حتی اگه مثل پشتم بیوه شم با این
دستهام شلوار دنیا رو میکشم پایین
من پسر صلحم اما ننم سر زا رفت
یک، دو سه چپ راست بالا پایین
زدین زدین زدین حالا ماییم
منم که میام از پشت قبر آرزو
پشت این عشق لعنتی بی خبر
پشت موی بلندت که دزدیه شد به شعر
یه تیکهام با صورت رفت تو ناکجا
منم ترددم،منم فوت ،منم منم یه مردم
منم تلخ به رنگالکل
منم یه صورت با چندهزار چشم و گوش
منم یه قامت با چندهزار دست و پا
من هم کورم هم لالم هم کَرَم
هم خیالم…
پشت این رنگها…
پشت این زندگیها…
پشت این سنگها…
پشت این عشق لعنتی بیخبر
پشت این لبخندهای تلخ بیاثر
پشت این لرزیدنای دست،که نونشو میده
پشت این خطای مداده که جونشو میده
من با هر خط که مینویسم له میشم داداش
دارم لق میزنم به یک بنا به نام من بجنگ
لق میزنم به سنگ آب میکشم ازش
لاشههای دیروز من که قلدرن
امروز یه باورن که لاشخور خورن
من اون تختهام به روی من به گچ زدی به خط
ریههای امروزم از همون گچها پرن
من خُلم یا اینهمه خلق بی خبر؟
وقتی پشت هر قیچی باغبونیها گلن
آهای! عمر کوتاه گل دروغه
آهای! پرتگاه نصیب پل دروغه
آهای! زنهای خسته نفس جدید مجرم
آهای! مردهای چرک قصههای کار
آهای! بچههای کوچههای خاطره
آهای! گونههای سرخ دخترای دار
آهای! پیرزن چرخک بدست
چندتا دست باید بچسبن به هم رئیس
که مهر بسازن بکنن این مملکتو آباد
چندتا دست ، باید بشن قطع
تا این چرخ بچرخه واسه مملکته آباد
چند رئیسجمهور؟
چند کابینه؟
چند شعار شهر آزادینه
منکه مست الکلم؛از پرت و پلا پرم
من همون نگارم که گیسومو به دندون کشیدم از تو دست این تبر
تموممن موند زیر چرخ جامعه
قرصم،دودم،الکلم،سقوطم
با تموم مادرای این شهرم این همون پسر بود
بهخاطر درد،رگ سرد
تو تن لتوپارم
من پسر صلحم اما ننم سر زا رفت
من موندم لای شما لاشیا
من موندم لای بازی با این بازیا
کلی انسان طلب دارم
پشت هر نگاه پر از لبخند کج شدم به اخمت
بگو تمام مانعها رو رشدم پشینن
آخ! که نمیدونی این پشتم چه بیوس
پشتم چه بیوس چه بیسند چه تلخ
این جهان چه رنگینه
و آخ که نمیدونی چقد دلم خالیه
و راه رفتن با دل خالی چه سنگینه
شدم یه شاعر از دست تو تو ها
شدی یه شعر بدست من منها
پشت این سوز باد تازیونه
رو صورت کتک خوردهی اینهمه خونه
پشت حق مردم شعار ناشیونه
پشت این فراموشیهای ماهی گونه
پشت لب لال آرزوهای محال
هوا و خواب و خیال و
پشت زار لاله و لاله های زار پاره
پشت باباهای جاهل و مادرای پر از زخم
پشت شهر تحقیر ، بر چسب تقدیر
دستهای بی تصمیم بیقدرت بیخلاقیت
پشت دعای فردای تلخ، پشت من چه بیوست
اما هنوزم رو ت…مم میرم راه
لحظههامو لتو پار میکنم با حرفام
پشت سینهام چه قهر دل…
پشت دل چه دلدلیه اهل دل…!
پشت پر پروازم بازار داسه
تلخه که تیغها میخونن لالای لاله
پشتم چه بیوس کجا بذارم
پشت کدو ابرها خدا بذارم؟!
پشت تن زرپرست کوچههای تهران
درختای پاییز برگ گریه میکنن به قیمت خدای خسته از صدای گرگها
حتی اگه مثل پشتم بیوه شم با این
دستهام شلوار دنیا رو میکشم پایین
من پسر صلحم اما ننم سر زا رفت
یک، دو سه چپ راست بالا پایین
زدین زدین زدین حالا ماییم
منم که میام از پشت قبر آرزو
پشت این عشق لعنتی بی خبر
پشت موی بلندت که دزدیه شد به شعر
یه تیکهام با صورت رفت تو ناکجا
منم ترددم،منم فوت ،منم منم یه مردم
منم تلخ به رنگالکل
منم یه صورت با چندهزار چشم و گوش
منم یه قامت با چندهزار دست و پا
من هم کورم هم لالم هم کَرَم
هم خیالم…
See Less