در هوای سحرم حال و هوایِ دگر است
هر چه دارم همه از حال و هوایِ سحر است
سحر بی تو سحر نیست گذر در ظلمات
نفس بی تو نفس نیست هبا و هدر است
هر چه دارم همه از حال و هوایِ سحر است
سحر بی تو سحر نیست گذر در ظلمات
نفس بی تو نفس نیست هبا و هدر است
جای دل آتشی از مهر تو در سینه روان
جای خون عشق تو در جان و تنم شعله ور است
میروم بی دل و بی یار و یقین میدانم
که من بی دل بی یار و نه مرد سفرم
خاک من زنده به تاثیر هوای لبِ توست
سازگاری نکند آب و هوای دگرم ؛ هوای دگرم
در هوای سحرم حال و هوای دگر است
هر چه دارم همه از حال و هوای سحر است
سحر بی تو سحر نیست گذر در ظلمات
نفس بی تو نفس نیست هبا و هدر است
نفس بی تو نفس نیست هبا و هدر است
نفس بی تو نفس نیست هبا و هدر است
See Less