Reza Yazdani Paul Newman Cover Thumb

Paul Newman

این ترانه نیست مراسمِ شبِ بدروده
تهِ قصه، قهرمانِ قصه مون نابوده
تهِ قصه، عینِ فیلما میمیره رفیقِ من
عینِ آکتورای خبره، شبیهِ “پُل نیومن”
تهِ قصه مث من زخمِ اونم قدیمیه
تهِ قصه، دردِ ما دردِ بد و وخیمیه
تو اتوبانای چفت و قفلِ این تایمِ عجیب
منم و استرسِ رسوندنت به یه طبیب

هیچکسی درست نفهمید که چی شد؟
تهِ ماجرا چرا اینجوری شد؟
زندگی برد ما دوتا رو تهِ چاه…
با یه مشت کوچه ی بن بست، آدرسای اشتباه
منم و ترافیک و این آمبولانسِ لعنتی
تویی و اووِردوزِت روی دراگِ صنعتی
توی ویترینِ برانکارد با چشای باز و آبیش
گفت بدرود و تموم کرد با همون لحنِ کتابیش
مث ایهام توی نقاشیای سبکِ گوتیک
مثِ اسطوره و اون آدمای کاریزماتیک
تو تبارش میرسید به قصه ها رفیقِ من
مثِ اون میمُرد تو فیلما آقای “پُل نیومن!”

حیف…که فرصتی نمونده، حیف…که آخرین تماسه
حیف…که سقفِ رو سرِ ما بدنِ یه آمبولانسه
حیف…که محبسِ فلزی همه ی جهانمونه
حیف… که تا تهِ اتوبان قصه باقی نمیمونه
حیف…که فرصتی نمونده، حیف…که آخرین تماسه
حیف…که فرصتی نمونده، حیف…که فرصتی نمونده

See More

See Less

More from Reza Yazdani

Featured on