یه بوم خالیُ سفید، توی اتاق یخ زده
جلوش یه مشت رنگ سیاه، با یکی که حالش بده
دراز شدم کفِ اتاق، پنجره ها تا ته بازن
تو دنیایی که من توشم، خرسا به موشا می بازن
میرم سراغِ بومُ رنگ شروع میشه دوباره جنگ
منُ قلمو باهمیم میونِ این اتاق تنگ
اول صداتُ می کشم بعد میرسم به خنده هات
حقه هاتم رو می کنم بعد وا می مونم تو نگات
دوتا نگاه خمارُ خواب یکم غرور یه ذره منگ
نه نمیشه، در نمیاد، یه جاش بدجور می زنه لنگ
جلوش یه مشت رنگ سیاه، با یکی که حالش بده
دراز شدم کفِ اتاق، پنجره ها تا ته بازن
تو دنیایی که من توشم، خرسا به موشا می بازن
میرم سراغِ بومُ رنگ شروع میشه دوباره جنگ
منُ قلمو باهمیم میونِ این اتاق تنگ
اول صداتُ می کشم بعد میرسم به خنده هات
حقه هاتم رو می کنم بعد وا می مونم تو نگات
دوتا نگاه خمارُ خواب یکم غرور یه ذره منگ
نه نمیشه، در نمیاد، یه جاش بدجور می زنه لنگ
یه بوم خالیُ سفید، توی اتاق یخ زده
جلوش یه مشت رنگ سیاه با یکی که حالش بده
یه سطلِ رنگ از تو حیاط ورمیدارم میام بالا
همشو میریزم رو بوم آها… همینِ…شد حالا
دیگه تمومِ کار من میزنم بیرون از خونه
حالا دیگه یه رهگذر حالش بده شعر می خونه
See Less