پرسیدم عشق یا آرزو
گفت من واسه اون
می ندازم تموم رویاهامو توی آب جوش
گفتم نیست منطقی
می رسه یه روز خسته شی و
می بینی نداری توی جیبت حتی یه قرون
گفت من واسه اون
می ندازم تموم رویاهامو توی آب جوش
گفتم نیست منطقی
می رسه یه روز خسته شی و
می بینی نداری توی جیبت حتی یه قرون
گفت بودم لنگ پول
ولی نه لنگ آبروم
با استخونامم شده می سازم سقف واسمون
بحث بالا گرفت چشام تو چشم آینه
خالی کردم روش دوتا تیر و پاشید روی پرده خون و
من بُردم ولی مرد توی آینه مُرد
یه پسر بچه موند که فکر می کرد شده بزرگ و
تیز شد ناخوناش، لکه خون تو دندوناش
خواست مرد شه ولی دید داره میشه گُرگ
برگشتم به محل جُرم تا زنده شه یه خاطره
خاطرات مردی که کشتمش توی آینه
نوشتم از عشق و لحظه و یه حال خیلی خوب و
یه دخترک که بود یه روزی کل آرزوش
نوشتم از ابر و لاله و بهشت و عشق و نور
نوشتم انقد که شعراش یه روز شدن تموم
فروختم شعراشو تو حراجی ها و
باش خریدم آرزومو بالاشهر یه جای لوکس
من بُردم ولی مرد توی آینه مُرد
عشق هم ارزون خریدم سمت همت زیر پُل
شب گذشت و دم صبح شستم سک و صورتو
سرو آوردم بالا و دیدم توی آینه
See Less