یه قصه ی کوتاه
یه کوچه ی بن بست
کناره یه ایستگاه
تنها، تو با من همراه
تنها، تو با من همراه
دردامو گرفتی تا خوب باشه حالم
نذاشتی بگیره، هوای خیالم
دستات آرامشم داد
دستات آرامشم داد
هیچکی نمیبینه بعد از تو میپاشم
پر میشم از خالی، دیگه نمیتونم شکل خودم باشم
آیندمو بی تو ندیده میفروشم
میترسم از دوریت از اینکه برداری دستاتو از دوشم
هیچکی نمیبینه بعد از تو میپاشم
پر میشم از خالی، دیگه نمیتونم شکل خودم باشم
آیندمو بی تو ندیده میفروشم
میترسم از دوریت نرو از آغوشم
تکرار اسمته تموم دفترم
این خونه بعد اَ تو میریزه رو سرم
سایت کم شه بارون میشم
خاموش میشه آتیشم
هیچکی نمیبینه بعد از تو میپاشم
پر میشم از خالی دیگه نمیتونم شکل خودم باشم
آیندمو بی تو ندیده میفروشم
میترسم از دوریت از اینکه برداری دستاتو از دوشم
هیچکی نمیبینه بعد از تو میپاشم
پر میشم از خالی دیگه نمیتونم شکل خودم باشم
آیندمو بی تو ندیده میفروشم
میترسم از دوریت
See Less