غروبم مرگ رو دوشم طلوعم کن تو میتونی
تمومم سایه میپوشم شروعم کن تو میتونی
شدم خورشید غرق خون میونه مغرب دریا
من و با چشمهای بازت ببر تا مشرق رویا
تمومم سایه میپوشم شروعم کن تو میتونی
شدم خورشید غرق خون میونه مغرب دریا
من و با چشمهای بازت ببر تا مشرق رویا
دلم با هر تپش با هر شکستن داره میفهمه
که هر اندازه خوب عشق همون اندازه بی رحم
چه راههایی که رفتم تا بفهمم جز تو راهی نیست
خلاصم کن از عشقهایی که گاهی هست و گاهی نیست
تو خوب سوختن و میشناسی سکوت و از اونم بهتر
من آتیشم یه کاری کن نمونم زیر خاکستر
میخوام مثل همون روزا که بارون بود و ابری شم
دوباره تو حریر تو مثه چشمات ابری شم
دلم با هر تپش با هر شکستن داره میفهمه
که هر اندازه خوب عشق همون اندازه بی رحم
چه راههایی که رفتم تا بفهمم جز تو راهی نیست
خلاصم کن از عشقهایی که گاهی هست و گاهی نیست
See Less