گو با تو چه کنم تا تو شوی هم دردِ من
تا باران بشود حال و هوای سرد من
تا همچون مه عاشق به نمازت بنوازی
تا باران بشود حال و هوای سرد من
تا همچون مه عاشق به نمازت بنوازی
ای وای از عشق
فریاد از عشق
ای داد از عشق
فریاد از عشق
ای داد از عشق
فریاد از عشق
در دل بی خبرت از غم من هیچ خبر نیست
یک نفر ماندی و در قصهی من راهِ گذر نیست
اگر از خانه ی ویرانهی عشقت نگذشتم
و برایم به تو راه دگری هیچ اگر نیست
گو با تو چه کنم تا تو شوی هم دردِ من
تا باران بشود حال و هوای سرد من
تا همچون مه عاشق به نمازت بنوازی ساز
ای وای از عشق
فریاد از عشق
ای داد از عشق
فریاد از عشق
ای داد از عشق
فریاد از عشق
See Less