Viguen Marde Sargardan Cover Thumb

Marde Sargardan

مرد سرگردان این شهرم
همدمی گمگشته را جویم
قصه ها دارد دل تنگم بشنو امشب قصه می گوید
مرد سرگردان این شهرم
همدمی گمگشته را جویم
قصه ها دارد دل تنگم بشنو امشب قصه می گوید
یک شب از شبهای تابستان ناشناسی از سفر آمد
با نگاه پر غرور خود آتش را در دشت جانم زد
دور از آن دنیای تاریکی ما دو مرغ همسفر بودیم
غافل از اندیشه فردا روز شب با هم بدر بودیم
یک شب بارانی پاییز آسمون رنگ جدایی زد
او سفر کرد از دیار من پا به عشق و آشنایی زد
مانده ام تنها و سرگردان او نشان از من نمی گیرد
رفته ام از یاد او اما یاد او در من نمی میرد
مرد سرگردان این شهرم
همدمی گمگشته را جویم
قصه ها دارد دل تنگم بشنو امشب قصه می گوید
مرد سرگردان این شهرم
همدمی گمگشته را جویم
قصه ها دارد دل تنگم بشنو امشب قصه می گوید
یک شب از شبهای تابستان ناشناسی از سفر آمد
با نگاه پر غرور خود آتش را در دشت جانم زد
دور از آن دنیای تاریکی ما دو مرغ همسفر بودیم
غافل از اندیشه فردا روز شب با هم بدر بودیم

See More

See Less

More from Viguen

Featured on