Aref Boghze Darya Cover Thumb

Boghze Darya

همه از دور می شنیدن
بغض دریا تو صدامه
همشون به هم می گقتن
غم دنیا تو نگامه

همه درهاشونو بستن
تنها موندم زیر بارون
تنهایی گاهی یه مرز
بین آزادی و زندون

از نفس افتاده بودم اومدی
راهمو گم کرده بودم اومدی
جاده خالی و بدون نور ماه
ماهمو گم کرده بودم اومدی

خودمو گم کرده بودم
کسی حالمو نپرسید
دردامو میگفتم اما
کسی حرفامو نفهمید
نمیدونم از کجایه
سرگذشت و سرنوشتی
که از اون دوزخ گرفتی
منو دادی به بهشتی

که نه جاده رو به مرگه
نه تو تنهایی میپوسم
بدون هرشب وقتی خوابی
هر دو پلکاتو می بوسم

از نفس افتاده بودم اومدی
راهمو گم کرده بودم اومدی
جاده خالی و بدون نور ماه
ماهمو گم کرده بودم اومدی

See More

See Less

More from Aref